ترجمهی هر کتاب برای مترجمش به قصهای بدل میشود. مصائب زندگی صادقانه هم از این قاعده مستثنی نیست. سال 1393 خشایار دیهیمی داشت مجموعهی تجربه و هنر زندگی را در نشر گمان راه میانداخت. چند کتابی هم به من داد و گفت هر کدام را دوست داری انتخاب و ترجمه کن. ورقشان زدم و عاقبت کتاب آریلی را انتخاب کردم. بنا بر دلایلی، ترجمه چند سالی نیمهکاره ماند. بعد از چند سال هم که به سراغ ترجمهای قدیمی میروی کار سخت میشود. سلیقه و سبک و ذهنیت و همه چیزت عوض شده و حالا انگار نشستهای جلوِ متنی که گویی غریبهای ترجمه کرده، انگار نه انگار روزی اینها را خودت نوشتهای. خلاصهاش اینکه کتاب را کمابیش از اول ترجمه کردم و عاقبت سپردم بهدست نشر گمان.
دن آریلی، نویسندهی کتاب مصائب زندگی صادقانه، خودمانی مینویسد و دغدغهی زندگی و مسائل روزمره را دارد. مصائب زندگی صادقانه سومین کتابش دربارهی مسئلهی تصمیمگیریِ انسانها و صداقت و عقلانیت است و قصدش در سراسر کتاب این است که نشان بدهد ما انسانها خوب بلدیم خودمان را گول بزنیم و رفتارمان، برخلاف آنچه مکتب شیکاگوییها میگویند، خیلی هم قابل پیشبینی و خطی نیست. شاید همین لحن خودمانی و شوخطبعانهی آریلی کتابهایش را پرفروش کرده است. اهل آکادمی خیلی به این چیزها باور ندارند، نوشتن برای عموم مردم را میگویم. اما آریلی کتابش را در بافتار زندگی روزمره مینشاند و پیش میبرد. دانشجوها و انسانهای معمولی در آزمایشهاش شرکت میکنند _گرچه به قول خودش دانشجوها دوست ندارند بشنوند که انسان معمولی نیستند. هدفش از همهی این کارها هم این است که نشان بدهد ما انسانها همهمان خیلی کارها میکنیم که از صداقت و عقلانیت به دور است و انسان بودنمان به همین چیزهاست و اصلاً آنقدرها هم که فکر میکنیم منطقی نیستیم. جایی هم جمعبندی میکند که اگر قرار بود سراسر منطقی باشیم باید خیلیخیلی بیش از اینها تقلب میکردیم و فریب میدادیم، ولی خیلی جاها احساسات و خوی انسانی مانعمان میشود.
فرضیهی اصلیِ آریلی این است که رفتار ما متأثر از دو انگیزهی متقابل است: هم خوشمان میآید خودمان را انسان صادق و شرافتمندی بدانیم و وقتی در آیینه به خودمان نگاه میکنیم کیف کنیم. هم بدمان نمیآید از تقلب و فریبکاری منفعتی ببریم و پولی به دست بیاوریم. این دو انگیزه ظاهراً با هم در تضادند. هم خدا و هم خرما؟ آریلی در مصائب زندگی صادقانه میگوید که ما انسانها انعطافپذیریِ شناختیِ شگفتانگیزی داریم، یعنی میتوانیم تا زمانی که فقط کمی تقلب کنیم همزمان هم از تقلب منفعت ببریم و هم خودمان را انسان خوب و شرافتمند و صادقی بدانیم و کل قضیه را به نحوی پیش خودمان توجیه کنیم. فصلهای مختلف کتاب به بررسی همین سازوکارهای ذهنی و فرایندها و انگیزههای توجیهکردن میپردازند. رژیمتان را میشکنید؟ دلیلش این است که در طول روز تصمیمهای سختی میگیرید و با خوردن به خودتان «جایزه» میدهید. لباس برند تقلبی میپوشید؟ احتمالاً بیشتر تقلب میکنید. خلاقاید؟ توجیهکردن برایتان آسانتر است، چون توی مغزتان مادهی سفید بیشتری دارید. کار تیمی میکنید؟ احتمالاً خیرخواهی برای دیگران باعث میشود بیشتر تقلب کنید و الی آخر. خلاصه این که با خواندن نتایج آزمایشهای کتاب هربار به خودتان میگویید «ای بابا، از اولش معلوم بود که.» و شاید همین واکنشتان خودش به روشنی نشان میدهد که این رفتارها و سناریوها چهقدر روزمره و طبیعی و فراگیرند.
مصائب زندگی صادقانه فلسفی و پیچیده نیست، اما به قول جامعهشناسها پرابلمش چیزیست که ربط مستقیمی به زندگی روزمره دارد. اگر یک هنر زندگی همین ماندن در مسیر صداقت باشد، به گمانم خواندن آزمایشهای کتاب منجر میشود که این سازوکارهای تصمیمگیری را در خودمان بهتر بشناسیم و لااقل چراغی را در ذهنمان روشن میکند که دفعهی بعدی که در موقعیت مشابهی قرار گرفتیم به خودمان بیاییم و، به جای توجیهکردن رفتارمان، تصمیم درستتر و صادقانهتر را بگیریم، حتی اگر به ضررمان باشد.
در پایان ذکر یک نکته لازم است. ده سال پس از انتشار کتاب، گروهی از پژوهشگران متوجه شدند که دادههای یکی از آزمایشهای آریلی (فصل دوم – ماجراهای آیآراس) مشکل دارد. در این آزمایش، یک شرکت بیمه بیستهزار نسخه از فرمی را در اختیار آریلی میگذارد تا او ایدهی «امضا در ابتدای کار» و «امضا در پایان کار» را پیاده کند. مشخص شده است که دادههای آریلی در این آزمایش جعلی بوده است. البته آریلی خودش پاسخ داده که از مشکلداربودنِ دادههای شرکت بیمه بیخبر بوده است. این هم مسئلهایست که در چاپ بعدیِ کتاب ناشر در قالب یادداشت پاورقی به کتاب اضافه خواهد کرد.
امین مدی