محاکمه اندرسون ویل از مشهورترین نمونههای ژانر خاصی در نمایشنامهنویسی جهان است: نمایشنامههایی که بازنمایی محاکمات قضایی پرسروصدا و مشهور (و گاه غیرمشهور) هستند و متنشان برگرفته از صورتجلسات دادگاه، گفتههای شاهدان و متهمان و وکلا، اخبار مطبوعات، و مستنداتی از این قبیل است. البته خود سال لویت، نمایشنامهنویس امریکایی، در آغاز کتاب تصریح کرده است که هرچند شرایط زمانی و مکانی نمایشنامه و اسامی و نقشهای رسمی شخصیتها کاملاً مطابق با واقعیات آن دادگاه تاریخی است و برخی از دیالوگها از اسناد بهجامانده از محاکمه گرفته شدهاند، با این حال متن نمایشنامه «بیانگر درک شخصی نویسنده از ویژگیهای شخصیتی افراد و اتفاقهای رخداده است ـ و باید آن را مانند «نمایشنامه»، و نه «نمایشنامة مستند»، خواند» (ص7). با همة اینها اغلب منتقدان، هنگام صحبت از ژانر نمایشنامههای مستند تاریخی و دادگاهی، این اثر را نیز در کنار نمونههایی مانند استنطاق پیتر وایس و قضیة رابرت اوپنهایمر هاینار کیپهارت ذکر میکنند.
اندرسونویل نام یکی از زندانهایی است که در جریان جنگ داخلی امریکا محل نگهداری سربازانی از ارتش اتحادیه (شمال) بود که به اسارت ارتش مؤتلفه (جنوب) درآمده بودند. شرایط زندگی اسرا در این زندان آنقدر فاجعهبار بود که گاه در گرمای شدید تابستان روزانه صد زندانی میمردند. مجموع شمار قربانیان این زندان در نمایشنامه چهاردههزار نفر ذکر شده است. کتاب ماجرای محاکمة هنری ویرز، رئیس این زندان، در اوت 1865 است، هرچند همانند اکثر نمایشنامههای دادگاهی، آنچه اثر را جذاب میکند و کشش دراماتیک به آن میدهد، یک دوراهیِ اخلاقی ـ عقیدتی ـ فلسفی است که از زوایای گوناگون موافق و مخالف به بحث گذاشته میشود، یک دوراهی از جنس پرسشهای همیشگی و بیپاسخ بشر. پرسش سال لویت، که خود سابقة خدمت در ارتش امریکا را داشت، این است که در موقعیتها و فضاهایی مانند ارتش، که اطاعت بیچونوچرا از دستور مافوق یک اصل نقضناشدنی است، مرز میان پایبندی به این اطاعت و پایبندی به اصول انسانی کجاست و چگونه مشخص میشود. بسیاری از خوانندگان در پایان نمایشنامه ممکن است به این فکر بیفتند که اگر آنان نیز جای سروان ویرز بودند شاید بسیاری از تصمیمات او را میگرفتند یا ممکن است با او همدلی نشان بدهند و اقداماتش را درک کنند. قطعهای از پرسوجوی بیکر، وکیل مدافع ویرز، از بیتس، پزشک زندان، را ببینید:
بیکر. […] ظاهراً شما آقای ویرز را، در قبال اوضاع زندانیان، بیاعتنا و سنگدل میدانید.
بیتس. این احساس صادقانة من بود.
بیکر. خوب، ما حق داریم که احساس صادقانة خودمان را داشته باشیم. چند دقیقه پیش گفتید که وقتی وارد اندرسونویل شدید، میزان فراوان مرگومیر زندانیان شما را شوکه کرد.
بیتس. بله، عمیقاً شوکه شدم.
بیکر (با ابراز همدردی). میتوان تصور کرد که چقدر برایتان دشوار بوده است. و در چه ماهی وارد اندرسونویل شدید؟
بیتس. در فوریه.
بیکر. و باید هرروز و هرماه با آن صحنههای ناراحتکننده مواجه میشدید ـ تصور اینکه چگونه توان تحملش را داشتهاید دشوار است.
بیتس. باید روحم را آهنین میکردم آقا و، به تدریج، تحمل این شوک برایم ممکن شد.
بیکر. دکتر ـ کنجکاوم بدانم این شوک چگونه به تدریج کاهش یافت؟ مثلاً واکنشتان به مرگومیرها ـ در ماه ژوئن چگونه بود؟
بیتس. نه به اندازة گذشته.
بیکر. و در سپتامبر؟
بیتس. بسیار کمتر ــ
بیکر. پس در ماه سپتامبر، هنگامی که گفتید هرماه سه هزار زندانی هلاک میشدند، شما هیچ واکنش خاصی نشان نمیدادید ــ ؟
بیتس. منظورم این بود که ـ عادت کرده بودم ــ
بیکر. البته که عادت کرده بودید. هرانسانی به منظور حفظ سلامت روانیاش باید این کار را بکند. (به سمت ویرز میچرخد.) پس سنگدلی سروان ویرز در آن مکان چندان هم عجیب نبود.
کتاب ترجمة روانی دارد و طراحی و صفحهآرایی آن نیز ساده و چشمنواز است. بسیار خوب میشود اگر نشر نی در مجموعة نمایشنامههای خود جایی برای سایر آثار شاخص این ژانر، که تا کنون به فارسی منتشر نشدهاند، نیز در نظر بگیرد.
آبتین گلکار
منتشرشده در اولین شمارهی نشریهی رود، اسفند 1397