جویس پس از انتشار اولیس و انتقادات فراوانی که با آن وارد شد در نامهای به دوستش گفته بود «اگر اولیس ارزش خواندن ندارد، پس جهان ارزش زندهماندن ندارد». در ادامه خلاصهی مفیدی از درونمایه، تقسیمبندیها، شخصیتها، زمان و مکان، خلاصهی هجده فصل و جدول زمانبندی استورات گیلبرت از اولیس جیمز جویس ارائه شده است، تا اطلاعاتی هرچند اندک، ناقص، جزئی و دمدستی از این شاهکار تاریخ ادبیات در دسترس مخاطب فارسیزبان قرار بگیرد.
پیرنگ و درونمایهی اولیسِ جیمز جویس متمرکز بر زندگی بهمثابه سفر است. جویس چارچوب اولیس را بر مبنای ساختار یکی از بزرگترین و تاثیرگذارترین آثار ادبیات، یعنی اُدیسهی هومر بنا کرده است. در اُدیسه که از اشعار حماسی یونان باستان است، هومر سفر زندگی را در شکل ماجرایی قهرمانانه ارائه میکند. قهرمان این داستان، اُدیسیوس (همان یولیسیز یا اولیس به لاتین)، پس از جنگ تروآ قصد دارد به خانهاش در ایتاکا بازگردد و در طول این سفر با خطرات بسیاری، از جمله غولها و خدایان خشمگین و هیولاها مواجه میشود.
اولیس جیمز جویس نیز زندگی را همچون ادیسهی هومر بهمثابه سفر بهتصویر میکشد، اما آن را بیحادثه، کسلکننده و ملالتبار ارائه میکند. ادیسیوسِ جویس یک یهودیِ مجارستانی است بهنام لئوپولد بلوم که در دوبلینِ ایرلند زندگی میکند. ماجرای او اینچنین است: صبحانه میخورد، به گربهاش غذا میدهد، به یک مراسم خاکسپاری میرود، در شهر برای انجام کاری پیادهروی میکند، به میخانهها و رستورانها سر میزند و به همسر خائنش فکر میکند.
فعالیتهای بلوم در اولیس شباهتی هم به ماجراهای ادیسیوس در ادیسه دارند. یک نمونه حضور بلوم در مراسم خاکسپاری است، این اتفاق در اولیس در فصلی با عنوان «هادس» رخ میدهد و همراستا با فصلی از ادیسه است که در آن ادیسیوس به هادس، سرزمین مردگان در اساطیر یونان، سفر میکند. همچنین همسر خائن بلوم، مالی، نمادی است از همسر وفادار ادیسیوس که پنلوپه نام دارد. نویسندهی جوان جاهطلبی هم به نام اِستفان دِدالوس در اولیس حضور دارد و نمادی از پسر ادیسیوس، تِلِماخوس، است که در ادیسهی هومر در جستجوی پدرش است. گرچه دِدالوس در اولیس جیمز جویس پسر بلوم نیست، بهخاطر از دست دادن مادرش غمگین و افسرده است و در جستجوی الگوی پدری است که او را جایگزین پدرِ همیشه مست خود کند.
جویس در اولیس بیرحمانه کلیسای کاتولیک و مناسک آن را به سخره میگیرد و یسوعیها را دست میاندازد. جویس در میان یسوعیها بزرگ شده بود و بهدست آنها آموزش دیده بود و تخیل و مهارت نوشتنش را در همان دوران پرورش داده بود، اما بعدها در جوانی ایمانش را دور انداخت، زیرا قوانین سفت و سخت اخلاقیات را آزاردهنده میدانست و از تاثیر آنها بر جامعهی ایرلند تاسف میخورد. اولیس بهخاطر این مسائل و نیز ارجاعات جنسی پیش از انتشار در آمریکا سانسور و ممنوع شد. باید به این نکته اشاره کرد که اولیس ابتدا فصل به فصل در ژورنال آمریکایی The Little Review منتشر شد، انتشار فصلها در مارس 1918 شروع شد و در دسامبر 1920 پایان یافت. سپس انتشارات سیلویا بیچ در سال 1922 در پاریس همهی فصلها را در قالب کتاب منتشر کرد.
اولیس رمانی تجربی در سنت مدرنیسم است، یکی از شاهکارهای ادبیات جهان که خواندنش بسیار دشوار است. اولیس در تقلید از ادیسهی هومر از پارودی (نقیضه) استفاده میکند. همچنین از طنز و هجو برای تمسخر فرهنگ، جنبشهای ادبی، نویسندگان و سبکهایشان و ایدهها و دین و غیره بهره میبرد. جویس در اولیس زاویهی دید سوم شخص را برای نوشتن بهکار گرفته است و از نمادگرایی، تلمیح، کهنالگوهای ادبی، پاستیش یا تقلیدنمایی، ارجاعات فراوان به فلسفهی یونان و جریان سیال ذهن استفاده بسیاری کرده است. او همچنین کلمات زیادی را از زبانهای مختلف، از جمله آلمانی، فرانسوی، روسی، اسپانیایی، لاتین، ایتالیایی وارد اولیس کرده است و از زبان پالوده، عامیانه، محلی و چرند و پرند (Gibberish) نیز استفاده میکند و کلماتی نیز خلق میکند:
H. R. H., rear admiral, the right honourable sir Hercules Hannibal Habeas Corpus Anderson, K. G., K. P., K. T., P. C., K. C. B., M. P, J. P., M. B., D. S. O., S. O. D., M. F. H., M. R. I. A., B. L., Mus. Doc., P. L. G., F. T. C. D., F. R. U. I., F. R. C. P. I. and F. R. C. S. I.
او همچنین بسیاری از کلمات را با هم ترکیب میکند تا صفت بسازد:
«freefly, allimportant, gigglegold, candleflame»
جویس همچنین هر یک از فصلهای کتاب را به سبکی خاص نوشته است. بهعنوان مثال، فصل یازده مملو از نامآواها، تکرارها و واجآراییهاست تا تقلیدی از موسیقی خلق شود:
فصل دوازده پر از وقفههای عجیب و اغراقشده است، فصل سیزده شبیه یک رمان عاشقانهی مسخره است، فصل چهارده با زبان انگلیسیِ قرن پنجم میلادیِ آنگلو-ساکسونی آغاز میشود و به انگلیسی قرن نوزدهمی میرسد، فصل پانزده نمایشنامه است و فصل هفده به سبک کتکیزم (پرسش و پاسخ) کلیسای کاتولیک نوشته شده است. فصل آخر و هجدهم کتاب هم سراسر با بهکارگیری تکنیک جریان سیال ذهن نوشته شده است و نقطه و نشانهگذاری ندارد. جویس همچنین در سراسر کتاب از زبانی شدیداً خیالی و خلاقانه استفاده میکند:
The figure seated on a large boulder at the foot of a round tower was that of a broadshouldered deepchested stronglimbed frankeyed redhaired freelyfreckled shaggybearded widemouthed largenosed longheaded deepvoiced barekneed brawnyhanded hairylegged ruddyfaced sinewyarmed hero.
در این قسمت جویس توصیف را اغراقآمیز کرده است تا پیرمرد از کار افتادهای در میخانه را وصف کند و او را قهرمانی غولآسا نشان بدهد.
داستان در اولیس جمیز جویس در دوبلین، در سواحل شرقی دوبلین در دریای ایرلند، رخ میدهد. کل داستان در شانزدهم ژوئن سال 1904 اتفاق میافتد، بهجز چند ساعتی که در صبح روز هفدم است. جویس شانزدهم ژوئن را به این دلیل انتخاب کرده بود که روز آشناییاش با معشوقه و همسرش نورا بارنِکل بود. او آنچنان دوبلین را با دقت و جزئیات توصیف کرده است که خودش همان زمان مدعی شده بود اگر روزی دوبلین نابود شود میتوان آن را با جزئیات اولیس بازسازی کرد. همچنین باید به این نکته اشاره کرد که جویس در زمان نگارش اولیس خارج از ایرلند زندگی میکرد.
اولیس سه بخش اصلی دارد:
داستان بر استفان ددالوس متمرکز است، نویسندهی جاهطلب جوانی که تازه از پاریس بازگشته است. این بخش، زندگی استفان در روزی معمولی را روایت میکند، روزی که در آن استفان دوبلین را ملالتبار مییابد و دربارهی تحقق رویایش، یعنی نویسندهشدن، بسیار بدبین است.
داستان بر لئوپولد بلوم متمرکز است. بلوم نمایندهی یهودیِ شرکتی تبلیغاتی است. این بخش، گردش او در دوبلین طی روزی معمولی را روایت میکند. جویس دوبلین و بلوم را با جزئیات بسیار توصیف میکند و افکار ذهنِ سیال بلوم را نشان میدهد که بیشترشان دربارهی همسر خائنش مالی و زنان دیگرند.
داستان بر بلوم، ددالوس و مالی متمرکز است. بلوم و ددالوس همدیگر را میبینند. ددالوس به خانهی بلوم میرود و چند ساعت باهم صحبت میکنند. اولیس با فصلی دربارهی همسر بلوم،مالی، پایان مییابد. این فصل که پنلوپه نام دارد آخرین فصل کتاب و بیش از 30 صفحه است که تنها 7 جمله دارد و نشانهگذاری و نقطه گذاری هم ندارد. البته به جز نقطهای که در پایان رمان گذاشته شده است.
لئوپولد بلوم: نمایندهی یهودی شرکتی تبلیغاتی
استفان ددالوس: یک نویسندهی جوان جاهطلب، که شخصیت اصلی رمانِ دیگر جویس «چهرهی مرد هنرمند در جوانی» است.
ماریون توییدی (مالی) بلوم: همسر لئوپولد بلوم.
باک مولیگان: دوست مردمآزارِ استفان ددالوس.
سیموم ددالوس: پدر استفان ددالوس.
گَرِت دیزی: مدیر مدرسه.
مینا پورفوی: زنِ نزدیک زایمان، دوست بلوم.
گِرتی مکداول: دختر جوانی که به بلوم پیشنهاد رابطهی جنسی میدهد.
بِلیزز بویلان: مردی که با همسر بلوم رابطه دارد.
هاینز: دانشجوی آکسفوردی که به دیدن مولیگان و ددالوس میرود.
ریچی گولدینگ: دایی استفان ددالوس.
مینا کندی، لیدیا دوس: پیشخمدت میخانه.
لینچ: دوست مولگیان.
بی.بی. موفی: ملوان.
شهروند: مردی که با حرفهای یهود ستیزانهاش به بلوم توهین میکند.
بلا کوهن: مسئول فاحشهخانه.
کشیش، روزنامهفروش، مالک میخانه، تاجر.
فصل 1: تِلِماخوس (ساعت هشت صبح): معرفی استفان ددالوس که نمادی از تلماخوس، فرزند ادیسیوس است.
فصل 2: نِستور (ساعت ده صبح): استفان در مدرسه دربارهی یونان باستان تدریس میکند. گرِت دیزی مدیر مدرسه است، نمادی از نستور پادشاه فیلوس که در طول جنگ تروآ مشاور هوشند یونانیان بود. در ادیسه تلماخوس به سراغ نستور میرود تا اطلاعاتی دربارهی پدرش کسب کند که هنوز از جنگ تروآ بازنگشته است. اما دیزیِ جویس باهوش نیست و حتی در نوشتن نامه هم از استفان کمک میگیرد.
فصل 3: پروتئوس (ساعت یازده صبح): در اساطیر یونان، پروتئوس قادر است شکل فیزیکی خود را تغییر بدهد. در این فصل از اولیس زبانِ نگارشی اشکال مختلفی به خود میگیرد.
فصل 4: کالیپسو (ساعت هشت صبح): شخصیت اصلی، یعنی لئوپولد بلوم معرفی میشود. او در خانهاش مشغول آماده کردن صبحانه است و همسرش در خواب است. در ادیسه، کالیپسو یک پریِ نامیراست، دختر اطلسِ تِیتان. او در جزیرهای زندگی میکند و عاشق ادیسوس میشود و او را به اسارت در میآورد. همسر بلوم، مالی، نمادی است از کالیپسو، و با اینکه به بلوم خیانت کرده همچنان او را در این ازدواج اسیر نگه داشته است.
فصل 5: لوتوفاگها (ساعت ده صبح): این فصل بر مواد تاثیرگذار بر ذهن و دین (به قول مارکس افیون تودهها) متمرکز است. در ادیسه خدمهی کشتی ادیسیوس پس از رسیدن به سواحل شمالی آفریقا (لیبیِ امروز) از گیاه نیلوفر (لوتوس) میخورند و دچار سرخوشی و توهم میشوند.
فصل 6: هادس (ساعت یازده صبح): بلوم در یک مراسم خاکسپاری شرکت میکند. مواجههی او با مرگ در برابر سفر ادیسیوس به هادس، سرزمین مرگان در اساطیر یونان، قرار میگیرد.
فصل 7: آئولوس (ساعت دوازده): در ادیسه، آئولوس پادشاه بادها و حکمران جزیرهای است. او کیسهای باد به ادیسیوس میدهد تا سرعت کشتیاش را در سفر بیشتر کند. در اولیس جیمز جویس جزیره دفتر پست است و بلوم و ددالوس هر دو همزمان آنجا هستند. بلوم آمده تا تبلیغی بخرد و ددالوس آمده تا نامهی دیزی، مدیر مدرسه را پست کند. در مکالمهی این دو ارجاعهای زیادی به باد میشود.
فصل 8: لستریگونیها (ساعت سیزده): لستریگونیها غولهای آدمخوارند و بسیاری از خدمهی کشتی ادیسیوس را میخورند. در این بخش از اولیس خوردن اتفاق میافتد: بلوم ساندویچ پنیر میخورد و در میخانهای شراب بورگاندی مینوشد.
فصل 9: خاروبدس و سکولا (ساعت چهارده): در ادیسه سکولا هیولایی شش سر است که روی تخته سنگی در تنگهای ایستاده و خدمه کشتیِ درحال عبورِ ادیسیوس را میخورد. خاروبدس گردابی است آن سوی تنگه که اگر کشتی زیاد به آن نزدیک شود نابود و غرق میشود. در این فصل از اولیس، ددالوس در کتابخانهی ملی از رابطهی شکسپیر با همسرش میگوید و مدعی میشود او به شکسپیر خیانت میکرده است. دوستان ددالوس دیدگاههای او را به چالش میکشند، همچون سکولا و خاروبدس که کشتی ادیسیوس را تهدید میکردند. بلوم هم همزمان در قسمت دیگری از کتابخانه مشغول پژوهش است.
فصل 10: صخرههای سرگردان (ساعت پانزده): این فصل متمرکز بر شخصیتهاست که درحال پرسهزدن در دوبلین هستند.
فصل 11: سیرنها (ساعت شانزده): بلوم درحال صرف ناهار در رستوران است، چشمچرانی میکند و به پیشخدمتان جذاب رستوران خیره میشود که نمادی از سیرنها در ادیسهاند.
فصل 12: سایکلاپس (ساعت هفده): در میخانه فردی به نام شهروند با زبانی یهودسیتزانه به بلوم توهین میکند. این شخصیت بهخاطر حماقت و تعصبش نمادی از سایکلاپس، غول تک چشم، است.
فصل 13: ناوسیکائا (ساعت بیست): در این فصل بلوم با دختری جوان و معمولی آشنا میشود و دختر به او پیشنهاد رابطهی جنسی میدهد. این دختر به شکلی معمولی و کسالتبار نمادی از ناوسیکائا، دختری زیباست که ادیسیوس را نزد پدرش میبرد. پدر او آلکینوئوس، پادشاه فایاکیهاست. معمولی و کسالتبار بودن این دختر، یعنی گِرتی، نمادی است از همین ویژگیهای ادیان.
فصل 14: گاو و خورشید (ساعت بیست و دو): بلوم به بیمارستان ملی زایمان میرود تا سری به دوستش مینا پورفوی بزند. مینا حامله است و زایمان میکند. ددالوس و مولیگان هم آنجا هستند، مشغول نوشیدن نزد دوستان مولیگان که دانشجوی پزشکیاند. بلوم آنها را میبیند. سبک نگارشی جویس در این فصل بین انگلیسی کلاسیک و مدرن در تغییر است و جویس انگلیسی را از زمان آبستنی تا زایمان ریشهیابی میکند. در این فصل همچنین به گاو و نیز تولد انسان اشارههایی میشود.
فصل 15: کیرکه (ساعت بیست و چهار): ددالوس و بلوم به فاحشهخانهای میروند که مالک آن بلا کوهن است، شخصیتی که نمادی است از کیرکا، افسونگر و جادوگری در ادیسه.
فصل 16: آئومایوس (ساعت یک صبح): بلوم و ددالوس به سرپناه سورچیای میروند تا چیزی بخورند. آنجا ملوانی مست به نام بی.بی. مورفی را میبینند که همچون ادیسیوس دنیا را دیده و قرار است بهزودی به همسرش بپیوندد.
فصل 17: ایتاکا (ساعت دو صبح): ددالوس همراه بلوم به خانهاش میرود و به بحث ادامه میدهند. در ادیسه، ایتاکا زادگاه ادیسیوس است و پس از سالها بدان باز میگردد. بلوم از ددالوس میخواهد که شب را آنجا سپری کند اما ددالوس قبول نمیکند و میرود. این فصل به سبک کتکیزم کلیسای کاتولیک نوشته شده است.
فصل 18: پنلوپه (ساعت-): این فصل در واقع فصل ورود به ذهن همسر بلوم، مالی، است. او به بلوم و خیانتش و مسئلهی پذیرش همسرش فکر میکند . در این فصل جویس 24 هزار 195 کلمه نوشته است و فقط یک نقطه بهکار برده است. جویس این فصل را با تکنیک جریان سیال ذهن نوشته و در طول سی صفحه تنها هفت جمله وجود دارد و هیچ نقطهگذاری و نشانهگذاریای هم بهکار نرفته است. البته بهجز نقطهی پایان کتاب.
در انتها، با در نظر گرفتن این جزئیات و ویژگیهای زبانی و سبکی، نگارنده بر این نظر است که اولیس جیمز جویس ترجمهناپذیر است و آن را باید در زبان اصلیاش خواند و حتی بهترین ترجمه، با بیشترین و دقیقترین توضیحات و ارجاعات هم احتمالاً نخواهند توانست بخش عمدهای از روح این شاهکار را به زبان فارسی منتقل کنند.
امین مدی
5 دیدگاه ها
خوشحالم که دوباره وبلاگ میخوانم، آفرین.
ممنون که وقت گذاشتید.
با سلام و عرض ادب
آقای مدی دنبال جمله ای هستم از جیمز جویس در مورد کتاب اولیس که مضمونش اینه:میگه این کتاب رو اونقدر پیچیده نوشتم که سالها منتقدین رو به خودش مشغول بکنه(البته من جمله رو تحریف کردم)میدونید جمله دقیقترش رو برام بگید؟ خیلی ممنونم
احتمالاً منظور شما این جمله است:
این جمله را گویا جمیز جویس به مترجم کتابش به فرانسه گفته، اما برخی هم گفتهاند که محل تردیده، و برخی هم گفتهاند که این جمله رو اصلاً دربارهی بیداری فینگان گفته.
ممنون آقای مدی همینه تشکر